این وب واسه اوناییه که اهله دلن پس از همین حالا ورود بیدلان ممنوع
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
نویسندگان
نظر سنجی

به نظرت مشکلات این وب چیه؟؟

چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ورود بیدلان ممنوع و آدرس coolgirl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 61
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 195
بازدید ماه : 195
بازدید کل : 69856
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 245
تعداد آنلاین : 1



آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 65
:: کل نظرات : 245

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 61
:: باردید دیروز : 13
:: بازدید هفته : 195
:: بازدید ماه : 195
:: بازدید سال : 1311
:: بازدید کلی : 69856
غروب سرد
سلام به همگی،حال شما؟؟؟؟؟؟؟زندگی بر وفقه مراده؟؟؟ اگه هست خوب خدا رو شکر....

غروب سرد

یاد دارم در غروبی سرد سرد

میگذشت از کوچه ما دوره گرد

داد میزد دست دوم،جنس عالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت آقا سفره خالی می خرید؟....

.

.

.(نظر یادتون نره)

با حال بود نه؟؟؟

*******

قصه شیرینی است

کودک چشم من از قصه تو می خوابد

قصه ی نغز تو از قصه تهی است

باز هم قصه بگو

تا به آرامش دل

 سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم...

********

(دختر و ماه)

امشب تو خواهی آمدو رنج دیرینه مرا پایان خواهی داد،امشب تو سکوت این خانه را خواهی شکست،بر غربتی که دیریست بر من ریشه دوانده است تیشه خواهی زد،بر روح و جان خزان زده ام سبزینه بهاران را هدیه خواهی آورد..

امشب تو خواهی آمد،این را گوی نقره فام آسمان به وضوح گواه میدهد،آری تو خواهی امد این را می دانم،تو را بر اسب سپید رویا میبینم...

با رهاوردی از سرزمین خستگی می آیی،با تمام خستگی راه چه با شکوه و عزیز می آیی..

آه میدانم این شوق وصال مرا خواهد کشت،پس از روز ها و ماه ها و حتی سالها صبوری....نمیدانم چرا هر چه به وصال تو نزدیک میشوم حس میکنم این کالبد است که از جان تهی میشود و این دستان است که به انجماد یخ مانند میشوند،هنوز تا لحظه ی موعود فرصتی باقیست...

نمیدانم برای این شکوه چه باید کرد،گویی باید با ستارگان شب را چراغانی کرد تا عشق من و تو را آدمیان ببینند،باید به زیر قدم هایت نسترن کاشت،تا به زیر قدمت سبز شوند،باید شب را از عطر بنفشه ها سست کرد،هنوز تو در راهی وحضورت را ماه به روشنی گواه میدهد...

صدای قدم هایت را میشنوم،آری تو می آیی من تو را در گوی اسمان می بینم دیگر شوق دیدار تو نبضم را به شمارش در آورده است

آه خدای من این اوست...

چقدر برایم عزیز است

در این میان تو با شاخه گلی رز که در دستانت بود و از فرط فراغ و خستگی به زمین مینگریست،دستانت را برایم تکان میدادی،آه چقدر لحظه وصال شیرین است ....

هنوز هم تو را با تمامی وجود دوست دارم،ای محبوب خیالی من بیش از این مرغک خیال من نمیتوانست تو را وصف کند گرچه تو به از ماه آسمان هایی..

این بود قصه دختری که شب ها گیسوی ماه را ستاره بافی میکرد...

((آغار و پرواز))

نظر نظر نظر نظر نظر نظر.........

دستم شکست تا اینا رو نوشتم خواهشا نظر یادتون نره اگه زیاد از مطالب خانم آغاز و پرواز زیاد خوشتون نمیاد لطفا به من خبر بدید تا مغز این خانم و من آبدیت کنم،(جدی نگیرید)...


تعداد بازدید از این مطلب: 627
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات
نیایش
سلام به دوستای گلمُ ببخشید میدونم دیر آپ کردم منو ببخشید که کلی این روزا سرم شلوغه

امروز اومدم یه چیز جالب براتون بزارم(از دست ندید)

شاید قبلا شنیده باشید ولی من خیلی دوسش دارم آدم یه حالی  میشه...

اگه تکراریه شما به مهربونی دلای پاکتون ببخشید...

گفتم: خدای من دقایقی بود در زندگانیم که هوس میکردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارمُ آرام برایت بگویم و بگریمُ در آن لحظات شانه های تو کجابود؟؟

گفت:ای عزیز تر از هر چه هست"تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت به من تکیه کرده بودی من آنی خود را از تو دریغ نکردم که تو اینگونه هستی"من همچون عاشقی که به معشوق خویش مینگرد با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. 

گفتم:پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی اینگونه زار بگریم؟؟

گفت:ای عزیز تر از هر چه هست...اشک هایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگار های روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان"چرا که تنها اینگونه میشود تا همیشه شاد بود..

گفتم:آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشتی؟؟؟

گفت:بار ها صدایت کردم آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمیرسیُ تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود"که ای عزیز تر از هر چه هست"از این راه نرو که به نا کجا هم نخواهی رسید...

گفتم:پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟؟؟؟؟

گفت:روزیت دادم تا صدایم کنی چیزی نگفتی...

پناهت دادم تا صدایم کنی چیزی نگفتی....

می خواستم برایم بگویی آخر تو بنده ام بودی"چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه بود که صدایم کردی...

گفتم:پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟؟

گفت:اول بار که گفتی خدا انچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دیگر خدای تو را نشنوم"تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر"من میدانستم که تو بعد از علاج درد بر خدا گفتم اصرار نمیکنی وگرنه همان بار اول شفایت میدادم

گفتم:مهربان ترین خدا دوست دارمت

گفت:"ای عزیز تر از هر چه هست" من دوست تر دارمت

 

 امید وارم خوشتون اومده باشه....(نظر یادتون نره)

 

* بر روی ما نگاه خدا خنده میزند

*هر چند که ره به ساحله لطفش نبرده ایم

*زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش

*پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

*مهر پیشانی ز داغ گناهی سیه شود

*بهتر ز داغ مهر نماز از سره ریا

*نامه خدا نبردن از آن به که زیر لب

*بهر فریب خاق بگویی خدا خدا

(دکتر شریعتی)

 

تعداد بازدید از این مطلب: 561
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات
من آموخته ام
خدا وندا!

من آموختم با تو بودن چقدر آسان است

من آموختم در کنار تو بودن یعنی همه چیز

من آموختم با یاد تو بودن یعنی اندیشیدن در عمق

من آموختم تو را صدا کردن یعنی آرامش خاطر

خدایا!کمکم کن تا بیاموزم این زندگی را که تو به من هدیه کردی،شاداب تر وسالمتر بسازم

و خدایا...

من آموخته ام که در هر لحظه به درگاه تو نیایش کنم و شکر گزار دریای بی کران رحمت تو باشم...

.

.

.(نظر یادتون نره)

شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد

باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد

غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست

دگر با خبر گشتی که دنیا چه فریبی دارد

خاک کم آب شده مثل کویر تشنه

شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد

سیب هر سال در این فصل شکوفا میشد

باغبان کرده فراموش که سیبی دارد

نظر،نظر،نظر یادتون نره







تعداد بازدید از این مطلب: 619
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات
از دست ندین
تکه ای نان و شعر بر میدارم،بوی خوش تنهایی تازه می دهد

.

.

.

سلام مرا پذیرا باش ای مهربانم،من که فرسنگ ها از تو دورم،و تو را هیچ گاه نخواهم دید و یاد تو همیشه همراه من است،اما این تنها یاد توست که در روح من سبز است،سلام مرا پذیرا باش که میدانم تو ای عزیز ترینم هیچگاه وجود مرا احساس نخواهی کرد،مرا ببخش،مرا ببخش که بی آنکه بدانی تو را دوست می دارم،مرا ببخش که بی اختیار به تو عشق میورزم،بدان ای بهترینم،که در تمام لحظه هایم این نگاه معصومانه توست که مرا به زیستن وا میدارد وجنجالی به حیاتم می بخشد...

من تو را سنبل مهر خطاب میکنم زیرا که این تویی،تویی که بهار مهر تو در وجود من جوانه زده است،واین تویی که لطافتی به زندگی سرد و بی روحم بخشیده ای من تو را تلنگری می نامم که مرا از خود بی هوش و به تو هشبار کرد.

من تو را اسطوره ای متصور شده ام که هیچ کاستی در آن جای ندارد،می دانم که تنها روح بی نیاز اوست که کامل است و بی نقص اما من تو را بعد از او دوست می دارم،من تو را برای تمامی لحضه هایی که در راهند و مرا به تو می رسانند دوست می دارم...

من تو را برای همه ی دوست داشتن ها دوست می دارم،دوستت دارم ای نهایت اشتیاق در لحظه هایی که پوچند و ای شوق بهار در این دل خزان زده،دوستت دارم ای تنها بهانه ام برای زیستن...


اینم اون چیزی که بهتون قول داده بودم این اثر از یکی از رفقا  که خیلی کباده ی شعر و ادب میکشه س که دوست دارم از این به بعد بیشتر باهاشون آشنا بشین اسم این ناشناسه ما هم  که من این جا اسم مستعار شو میذارم (( آغازو پروازه )) از این به بعد اگه از این مطالب و متن های عاشقانه  ایشون خوشتون اومد می خوام واسم نظر بزارین که ببینم دوست دارین اینها ادامه داشته باشه یا نه،نظر یادتون نرهههههههههههههه.........

 از دست ندید...

وقتی سرم برای خطر درد میکند


حتی غزل مرا ز خودش طرد میکند

من نیز آتش دلم ای مهربان من

دم سردی تو گاه مرا سرد میکند

حوا ی من بخند که لبخند با دلم

کاری که سیب با پدرم کرد میکند

گفتی که مرد باش رها کن مرا برو!

این کار را نه مرد که نامرد میکند

باور کن ای ستاره ی من رفتنت مرا

در کوچه های خاطره شبگرد میکند

تنها نه تیشه با سر فرهاد آشناست

من هم سرم برای خطر درد میکند

اثری از :حسین حاج هاشمی

.

سایبان نگاهت در دمادم بارش ابر ها

مخمور و شکننده و پر تاب

وقتی بر گونه های لعابینت قطرات اشک می غلطد

چه زیباست دیدن مژگان نمناکت

(سیمین شیر دل)




تعداد بازدید از این مطلب: 633
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات
من اومدم
به نام آروم جونم

سلام سلام،همگی سلام،ای زندگی سلاااااااااااااااااام ای زندگی سلاااااااااااااام....

امروز یعنی چهار دهم دیماه نود می خوام این جا یعنی وبلاگ خودتونو برای اولین بار تاسیس کنم

من تو این وبلاگ از همه چیزو همه جا مینویسم میخوام بیاین ببینیدو لذت ببرید،من دختر اسفندم فوق العاده احساسی،ولی نمی دونم چرا هر وقت حرف احساس میاد وسط همه یاده غمو غصه هاشون میفتن،من اومدم بگم که تو این دنیایی که همه بدن آدمای خوبم زیاد پیدا میشه،اومدم بگم اگه بخوایم زیبا نگاه کنیم همه چی واسمون قشنگ میشه،اومدم مهربونی رو به هم دیگه یاد بدیم اگه غم داریم با هم دیگه بریزیم وسط نه اینکه رو همدیگه خالی کنیم،آقاجون شعار نمیدم فش نده وایسا و تماشا کن البته اگه خودتونم بخواین...راستی اینم بگم من بعضی موقع ها شعرای یه شاعر بلند آوازه ای که تا حالا هیشکی نمیشناسدش رو براتون بزارم اسم این دوست گلمونم زیز اشعار و متناشون مینویسم میدوارم هم از من و هم از این وبلاگ خوشتون بیاد

اولین مطلبو واسه عاشقا میذارم


باز ديشب دل ديوانه من

داشت با من سر جنگي كه مپرس

گفتم : اي دل ، به خدا ميدهمت

گوشمالي قشنگي كه مپرس

اهل ده گر كه بفهمند بد است

مي خورد نام به ننگي كه مپرس

شهد عشق من و تو خواهد شد

بعد از آن زهد و شرنگي كه مپرس ...

دل من حرف به خرجش نرود

شده ديوانه منگي كه مپرس

مي كشد آه به قسمي كه مگو

مي كند گريه به رنگي كه مپرس



خب بچه ها فعلا تا همین جا بسه،اولاشه دیگه تحمل کنید تا برم براتون از همه جا مطلب گیر بیارم،فعلا گلا دوستون دارم،قربون همتون...

راستی با این که خیلی از امتحانا گذشته ولی ایام غمباره امتحاناتو به همه عاشقان تسلیت میگم (آره جونه...)


تعداد بازدید از این مطلب: 603
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1390
نظرات

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد

درباره ما
منو اصلی
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید